نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





توسل

 

ارتباط معنوی او ارتباطی خاص بود. یکی از آقایان را که برای همکاری با سپاه به شیراز دعوت کرده بودیم بعد از یک سال آمده و درخواست کرد به مشهد منتقل شود. بررسی کردیم  و دیدیم خانواده اش راضی به ماندن در شیراز نیستند. چندین بار درخواست کرد و حاج آقا میثمی هر بار گفت: «نه! شما نروید بهتر است.»

 قضیه داشت بالا می گرفت تا یک شب که همسر ایشان، در خواب، امام زمان (عج)  را می بیند. حضرت به این خانم فرموده بودند: «تو چرا مانع می شوی که شوهرت اینجا کار کند و فشار می آوری که از اینجا برود؟» این خانم از خواب برمی خیزد، دست از اصرار برمی دارد و علت انصراف را به همسرش می گوید. او هم آمد خدمت حاج آقا میثمی و خواب را تعریف کرد. حاج آقا بعد از اینکه حرفهای او را شنید لبخندی زد وگفت: «بله من به حضرت توسّل پیدا کرده بودم.»

(کتاب کرامات شهدا، جلد اول، صفحه115)

 


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 20:5 | |







نسنجیده گویی

مردی،خانه ی جدیدی خریده بود.جمعی از دوستان وخویشان خود را برای ولیمه دعوت کرد.معمولا درچنین مجلسی به صاحب خانه تبریک میگن.ولی یکی ازمهمانان بی توجه به موقعیت،به جای تبریک این شعر راخواند:هرکه آمد عمارتی نوساخت/رفت ومنزل به دیگری پرداخت.او با این سخن هم صاحب خانه و هم اهل مجلس راناراحت کرد.تامرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 11:20 | |







طولانی یاکوتاه بودن غیبت

          اما اختلاف به سبب طولانى بودن غيبت و كوتاه بودن آن نادرست است:

                زيرا فرقى در وجه غيبت، بين غيبت كوتاه و منقطع، و غيبت طولانى ومستمر نيست. از آن رو كه اگر قرار باشد در پنهان شدن و غيبت به هنگام نياز به آن، هيچ ملامتى بر پنهان شونده و غيبت كننده نباشد، ممكن است سبب و وجهى كه باعث اين غيبت شده، طولانى باشد و مدتها طول بكشد همچنانكه ممكن است زمانى كوتاه ادامه يابد و قطع شود


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 8:59 | |







واقعا همینه

آقامنتظراست که ما برگردیم/ماییم که در غیبت کبری ماندییم


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:29 | |







درس زندگی

دخترکوچولو وپدرش از رو پلی میگذشتن.پدر یه جورایی می ترسید،واسه همین به دخترش گفت:عزیزم،لطفا دست منو بگیر تانیوفتی تو رودخونه.دخترکوچیک گفت:نه بابا،تودست منو بگیر.پدر که گیچ شده بود با تعجب پرسید:چه فرقی می کنه؟دخترک جواب داد:اگه من دستت را بگیرم واتفاقی برام بیو فته،امکانش هست که من دستت را ول کنم.اما اگه پو دست منو بگیری،من،با اطمینان می دونم هر اتفاقی هم که بیفته ،هیچ وقت دستم را ول نمی کنی.درهر رابطه دوستی ای،ماهیت اعتمادبه قید وبندهاش نیست ،به عهد وپیمان هاش هست.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 21:34 | |







پروانه

درمی زنم که سائل این خانه ام کنی/دلباخته ام که باهمه بیگانه ام کنی/عمری به دور شمع وجود تو گشته ام /تاشعله ای ببخشی و ویرانه ام کنی/خود رابا تمام عمر به دیوانگی زدم/تنها به این امید که دیوانه ام کنی/غلا ده ام به گردن و زنجیر محکم است/در دست تست تا سگ این خانه ام کنی.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:53 | |







ظهور خواهد کرد

خدا اشاره کند اوظهور خواهد کرد/کسی که قلب زمین را صبور خواهد کرد/کسی که مثل کسی نیست جمعه می آید/واین به ذهن شما هم خطور خواهد کرد.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:21 | |







*در*فراق *معشوق*

بی خبرمانده ام ازیار،خدایا چه کنم/گره افتاده در این کار خدایا چه کنم/هرکجا می روم از یار نشانی گیرم/یک نفر نیست خبردار خدایاچه کنم/خلق درپیروی از امر دل خویشتنند/غفلت از او شده بسیار خدایا چه کنم/دلبری که دلم آتش زده نامش مهدیست/گریم ازفرقت دیدار خدایاچه کنم/ای خوش آن روز که یک لحظه به ما سر بزند/تاچه خواهد دل دلدار،خدایاچه کنم.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:8 | |







یه اتفاق عجیب!!!

درساحل دریاوازنزدیکی یکی ازویلاهای خصوصی عبور می کردم که صحنه ای عجیب نظرم راجلب کرد;دونفردرحال گفتگویی تندبایکدیگربودند.باخودگفتم:نکند دعوایشان بشود،بروم ببینم چه خبراست.یکی از آن ها دوربینی در دست وآن دیگری که معلوم بودصاحب ویلاست باعصبانیت به اومی گفت:توحق نداری ازهمسروبچه های من عکس بگیری.راستی تا یادم نرفته بگویم:((همسرودختر اوباوضعی نه چندان مناسب!درآن طرف تر ناظر این گفتگو بودند.)). عکاس می گفت:دوربین مال منه ازهرمنظره وهر کسی که بخواهم می تونم عکس بکیرم.صاحب ویلا:این ها حریم خصوصی من هستند. عکاس:حریم خصوصی توفقط داخل ویلاست نه کنار ساحل. صاحب ویلا:توخودت خوشت میاد ازهمسرت کسی عکس بگیره. عکاس:نه،برای همین هم آن هارا این طوری بیرون نمی آورم ولی اگرکسی این جور زن وبچه اش رابیرون بیاورد در واقع خودش آن ها را درمعرض نگاه وتوجه همه قرار داده و ظاهرا خوشش می آید. صاحب ویلا:نگاه کردن باعکس گرفتن فرق دارد!عکاس:چه فرقی دارد که عده ای زن ودختر تو رابه طور زنده تماشا کنند یاعکس آن ها را؟؟! تاره،عکس که مصنوعی است و ناراحتیش کمتره. صاحب ویلا با اندکی مکث ومن من ادامه داد:بالآخره من مالک وصاحب اختیار آن هایم ومایل به این کار نیستم.عکاس:من هم مالک نگاه خود و دوربین خود هستم و آزادم! صاحب ویلا چیزی برای گفتن نداشت ومن نیز هاج و واج که چه بگویم! راستی به نظر شما استدلال عکاس درست بود یا صاحب ویلا؟ مواظب خودتون باشید.

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 21:2 | |







اصن یه وضعیه

صبح زود بود. توریست آمریکایی به ماهیگیر نگاه می کرد که تازه از‎ صید برگشته بود. یک ماهی بزرگ در قایقش بود. به او گفت: با این‎ سرعتی که داری چرا ماهی های بیشتری نمی گیری؟؟؟‎ ماهیگیر گفت: همین هم خرج زن و بچه هایم را در می آورد...‎ توریست گفت: بقیه ی روز را چه کار می کنی؟؟؟‎ گفت: با بچه هایم بازی می کنم، کتاب می خوانم، از مناظر اینجا لذت‎ می برم، گیتار می زنم و با دوست هایم در دهکده نوشیدنی می نوشم...‎ توریست گفت: اگر بیشتر ماهی بگیری، با پول اضافه اش می توانی‎ چند قایق دیگر بخری. بعد از آن می توان بدون واسطه جنس هایت را‎ بفروشی. بعد می توانی با پول اضافه ات یک کارخانه ی کنسرو سازی‎ همین اطراف بزنی...‎ ماهیگیر گفت: بعد چی؟؟؟‎ * بعد می توانی به نیویورک بروی در بورس سرمایه گذاری کنی.‎ ماهیگیر گفت: بعد چی؟‎ * بعد دیگر وقت خوشگذرانی است، سهام ات را در موقع مناسب‎ می فروشی.‎ ماهیگیر پرسید: بعد چی؟‎ *بعد با میلیون ها دلار پول ات می توانی یک کلبه همین اطراف بخری.‎ ماهیگیر پرسید: بعد چی؟‎ *** بعد می توانی با بچه هایت بازی کنی، کتاب بخوانی، از مناظر‎ اینجا لذت ببری، گیتار بزنی و با دوست هایت در دهکده نوشیدنی‎ بنوشی...‏ منبع:دخترچادری www.myhonour.loxblog.com

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:43 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 18 صفحه بعد