نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بالاخره مادرشیطان شناخته شد!


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 14:45 | |







قصه می خواهم بگویم


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 16:52 | |







سقای کربلا - ساقی العطاشا

سقای کربلا - ساقی العطاشا

 
یا ساقی العطاشا - چرا به حضرت ابوالفضل سقا می گویند؟ آیا حضرت فقط سقای دشت کربلا در ۱۴۰۰ سال پیش بودند؟ یا نه؟
سابقه سقایی حضرت سقا به قبل از کربلا میرسد و این لقب از قبل از کربلا به حضرت داده شده بود . در روزهايى كه اهل كوفه آب را بر روى اهل بيت امام حسين عليه السلام بستند، قمر بنى هاشم عليه السلام براى آنها آب آورد.
لقب مزبور در كتاب انساب و مقاتل بسيار ديده شده است . بنگر به : عمدة المطالب و مزار سرائر ابن ادريس و تاريخ خميس و نور الاءبصار شبلنجى و كبريت احمر.
در كتب تاريخ ، 17 منصب براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام نوشته اند كه مهمتر از همه منصب سقايی است ، زيرا در طريق انجام اين وظيفه ، حداكثر خدمت و بروز حسن نيت را به امام عصر خويش نشان داده است . آن حضرت ، از دوم محرم تا شب عاشورا چهار بار آب به خيام حرم برد. هر كسى حاجتى داشت يا آب مى خواست ، به قمر بنى هاشم عليه السلام مراجعه مى كرد و او را باب الحسين مى گفتند. تا عباس بن على عليه السلام زنده بود. لشگر بنى اميه جرات تعرض به خيام حرم را نداشتند. و لذا امام حسين عليه السلام بالاى سر او فرمودند : الان انكسر ظهرى و قلت حيلتى و افزود : چشمهايى كه ديشب از بيم تو به خواب نمى رفتند امشب به خواب مى روند و چشمهايى كه ديشب از بيم تو به خواب نمى رفتند امشب به خواب مى روند و چشمهايى كه به اتكاى وجود تو خوش مى خفتند امشب مضطرب و بى خواب خواهند شد. اگر كسى بخواهد به سيدنا و سيد الكونين حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام توسل و تقرب جويد بابش مولانا باب الحوائج آقا ابوالفضل العباس عليه السلام است .
در تاءييد اين مطلب مرحوم علامه طباطبايى صاحب تفسيرالميزان فرموده اند كه مرحوم سيدالسالكين و برهان العارفين آقاى آقا سيدعلى قاضى قدس السره الشريف فرموده است : در حين كشف بر من روشن و آشكار شد كه مظهر رحمت كليه الهيه در عالم هستى وجود مقدس حضرت سيدالشهدا ابى عبدالله الحسين عليه السلام است ، و باب آن حضرت و پيشكارش سقاى كربلا سر حلثه ارباب وفا و حضرت باب الحوائج الى الله ابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه عليه است .
 

 

اما از همه مهمتر اینکه حضرت فقط سقای آن دوران تشنگان نیست بلکه دست عنایت حضرت برای سقایی تشنگان معارف الهی الان خیلی بازتر است.
 
منبع:حب.بلگفا

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 20:48 | |







دوستی


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:7 | |







تست کوتاه اماخفن_روانشناسی


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 16:25 | |







ولادت حضرت موسی کاظم مبارک باد


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 14:32 | |







عشق به خداونداز زبان امام علی علیه السلام


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 14:27 | |







داستان یتیم سه ساله


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:32 | |







یاغریب کربلا

به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه محرم باشگاه خبرنگاران؛ صداي جرس به آسمان مي‌رفت و آسمان اشك‌هايش را بر زمين فرو مي‌فرستاد. ديدن حقيقتِ در زنجير چه با شكوه است در آنگاه كه سربازان نيزه به دستِ واقعيت حقيقت را در ميان واقعيت پنهان كنند. حقيقت نمايان است حتي اگر او را بر اشتر عريان سوار كنند و بر گلو و دستهايش از جهل زنجير بزنند و حقيقت جاودانه است بهجاودانگي نور... . جاودانگي چيست؟ آيا نه اين است كه اشك‌ها براي حقيقت بر زمين فرو مي‌آيد و لاله‌ها براي بزرگداشت حقيقت از زمين مي‌رويند. جاودانگي چيست؟ آيا زنجيرها توانستند آزادگي و مظلوميت را در زندان تاريخ تبعيدكنند؟ هرگز آنان توانستند مظلوميت را براي هميشه در زنجير نگاه دارند و آزادگي را براي تاريخ به يادگار گذارند. ورسالت آغاز مي‌شود...در آن لحظه كه سجاد(ع) را در ميان زنجيرها به سوي گوردخمه‌هاي شام مي‌بردند شام نمي‌دانست كه روحي را در زنجير به سوي خود مي برد تا بر اجساد شاميان آزادگي را بدمد. حقيقت آنگاه رخ مي‌نمايد كه بر زنجير با هزارن غم كه از خلقت تا رجعت بر دوشش سنگيني مي‌كند بر چوب پاره‌هاي مسجد اموي مي‌درخشد. او خواهد درخشيد حتي اگر خورشيد را بر نيزه ببيند،حتي اگر خورشيد را در تشتي با چوب خيزران ببيند. و شام آغاز مي‌شود در آن هنگام كه ابراهيمِ در زنجير با تبري آتشينبه سوي بت خانه اموي گام بر مي‌دارد تا بت‌هاي دروغ، نيرنگ و ريا را در هم مي‌شكند و منبري كهمي‌سوزد از حقيقت و آتش مي‌گيرد از اشكي كه از چشمان سجاد(ع) بر آن ريخته خواهد شد. واقعيت در مقابل حقيقت سر خم مي‌كندو خون خدا چشمان كاخ نشينان شام را مي‌گيرد و ابراهيم (ع) در زنجيراز غمكده كوفه به سوي بتكده شام رهسپار مي‌شود و او به سوي حقيقت مي‌رود. آه...لا يوم كيومك يا اباعبدالله.... بر در ميكده‌ام پرسه زنان خواهي ديد پير دلباخته با بخت جوان خواهي ديد نوبهار آيد و گلزار شكوفا گردد بي گمان كوتهي عمر خزان خواهي ديد مرغ افسرده كه در كنج قفس محبوس است بر فراز فلك از شوق پران خواهي ديد دلبر پردگي از پرده برون خواهد شد پرتو نور رخش در دو جهان خواهي ديد يادداشت:عماد اصلاني ‏khalil1370.blogfa.com

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:6 | |







شیرخواره امام حسین(ع)

آرام رام و یکی یکی به سمت معراج می‌رفتند و امام خود، را با غم آسمان تنها می‌گذاشتند و زمین را با خون خود زینت می‌بخشیدند و بر خاک آبرویی عظیم می‌بخشيدند. نسیم صورت حسین(ع) را نوازش می‌داد و عشق منتظر لحظه‌ای بود تا آغوش خویش را بر معشوق دو عالم بگشاید. حسین(ع) در حالی که بر علم علمدارش تکیه داده بود به دور دست خیره شده بود گویا لحظه‌ای را می‌نگریست که مادرش فاطمه(س)او و برادرش را در آغوش می‌گرفت و برایشان از شجاعت های پدرشان علی(ع) قصه‌ها می‌گفت و قطره اشکی از گوشه چشمانش بر زمین چکید و نمی دانم چه شد که ناگهان از جای برخاست و به سوی خیمه گاه روان شد و چون بیرون می‌آمد چیزی را در زیر عبایش پنهان کرده بود و به سوی لشکر کوفه رهسپار شد. در خيمه گاه چشمانی نگران که رد قدمهای حسین(ع) را می‌پایید به انتظار نشسته بود. لشکر سکوت کرده بود و همه چشمانبه لبهای خشک حسین دوخته بودند، آسمان خیره می‌نگریست که چه خواهد شد و فرشتگان انگشت حیرت به دندان می گرفتند و حسین(ع) آرام دست خویش را از عبای خود بیرون کشید .فرشتگان از دیدن این صحنه بر سر زدند و خورشید روی بر گرداند تا این همه قساوت را نبیند. در دستان حسین(ع) چه بود که ناگهان علم از دست علمدار لشكر کوفه بر زمين افتاد و عمرسعد با تمام خباثت خویش محو تماشای این صحنه شده بود؟ در دستان حسین(ع) طفلي بود که چون ماهی از آب جدا مانده دست و پا می زد و رنگ رخسارش کبود شده بود و لبهای خشکش آرام باز و بسته می‌شد و گویی در دستان حسین به پرواز در آمده بود. از تشنگی سرش به سمت زمین خم شده بود و سپیدی حنجر او به چشمان حرمله خورد و خورشید و ماه این صحنه را به نظاره نشسته بودند. فرشتگان دعا می‌کردند که ای کاش چشمان حرمله سپیدی گلوی طفل را نمی‌دید ای کاش دست به تیردان نمی‌شد و ای کاش...خون اصغر(ع)به آسمان پاشیده شدو او در آغوش ملائک لبخند می‌زد. عمری است تا به راه غمت رو نهاده ایم روی وریای خلق به یکسو نهاده ایم عمری گذشت تا به امید اشارتی چشمی بدان دو گوشۀ ابرو نهاده ایم در گوشه امید چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست؟ منبع:وبلاگ هیئت

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:11 | |



صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 18 صفحه بعد